شوهرم انقد وابسته خانوادشه من سه روز خونه مامانم مریض بودم یه زنگ نزد بعدش اومد دنبالم میگه جات خوب دیگه اومدیم خونه مریض بودم هنوز سر اینکه چرا کره بادوم زمینی خریدی با من قهر کرده من دردم یکی دوتا نیست حتی یک لیوان ابم دستم نداد از خدا میخوام به حق شش ماهش شوهرم به دردی مبتلا بشه که علاجی نداشته باشه
به شوهرت باید تفهیم کنی که به فکرت باشه .همون عصر زنگ میزدی که من مریضم سوپ بخر برام .غذای قابلمه رو هم میخوردی خودش فردا یه فکری میکنه برا خودش
آرزو به دل موندم حتی یبار مریض شدم برای پسرش غذا بپزه من پیشکش
به مادرشوهرت ربطی نداره
شوهرت بیشعوره
اولا که تنها رفته مهمونی . میتونست صبر کنه خوب شی همگی با هم برید
دوما میتونست مدیریت کنه یا به مادرش بگه برای خانومم غذا بده من تنهایی از گلوم پایین نمیره . یا اون غذا رو میداد شما میگفت برای شما آورده و فرداش خودش غذا سفارش میداد
یا در نهایت شام نمیخورد میومد خونه از بیرون سفارش میدادین یا خودش غذا میپخت
