واقعا
من اصلا رابطه خوبی نداشتم یعنی حاحت نکرفتم...
بعد قبل بیماریم ی شب قبل اربهین خواب دیدم ی جا مثل زیارتکاه هست بد کنار مامانم نشستم همش میکم امام رضا حاحتم بده...
بعد چندتا خانوم اومدن...
قشنک یادمه دستم تسبیح بود...
فرداش معحزه شد رفتیم قم اربعین قم بودیم ،یهو به نیت سلامتی مامانم قم تسبیح گرفتم....بعدش برگشتیم من دچار وسواس فمری و ترس از دست دادن شدم...
الان با اون تسبیح برای سلامتی مامانم و خودم و داداشم
طول عمرمون صلوات میفریتم.
همش چسبیدم به امام رضا...یهو از استرس