اولش عادی بود فکر کردم ازم خوشش اومده خیلی باهم صحبت کردیم
بعدش بحث بخاری نداشتن ماشین من شد، گفت من میام تو ماشین تو، توام برو تو ماشین من گرم شی، من نرفتم تو ماشینش ولی اون اومد نشست خیلی اصرار میکرد بریم شام بخوریم منم گفتم نه ولی ول نمیکرد خودشو لوس کرده بود هی میگفت لطفا بریم، یه لحظه نگاه کردم به شلوارش دیدم اره داستان اینه