یه نفر به من تهمت زد و حرفای که من نزده بودم رو الکی به من نسبت داد و تو یه جمعی ابروی منو برد
منم سکوت کردم چون فامیل همسرم بود و عملا نمی تونستم کاری کنم بعد از اون من یه سال مریض روحی شدم از فکر و خیال
یه دو سالی گذشت یه روز رفتم مشهد به دلم افتاد این ادم رو ببخشم
گفتم خدایا من این ادم رو بخشیدم تو هم از من بگذر
دقیقا شبش خواب دیدم اون دنیا هستم و مردم
و دارم زندگی میکنم و هیچ عذابی نیست مثل همین دنیاعه بعد تو خواب میگم من که گناهکار بودم بالاخره غیبت و بی نمازی و هزار تا چیز داشتم پس چی شد چرا اینجا هیچ عذابی نیست
تو خواب فهمیدم خدا هم از گناه های من گذشته
اینو گفتم که اگه بهتون تهمتی زده شده ...ظلمی شده
بگذرید
به خاطر خدا