رفتیم جایی صندوق زد بالا دیدم روغن بچه و روان کننده تو ماشینه دید من دیدم ی تاخیری هم تو جیبش
وقتی برگشتیم برداشت گفت مال خودمون خردیدم گفتم ببینم
دیدم جفتش پلمپلش بازه و کمی ازش کم شده
از ۵ تا ۱۰ شب شعر تلاوت میکرد
تا آخر از زبونش کشیدم یکی بوده
ولی رابطه نداشتن ( باور نمیکنماین حرفشو )
و اینکه ۵ شنبه ها همیشه خونه بود ولی امروز از ۸ رفت .... گفت کلاس دارم