بعد یه مدت پسره میبینه دختره کلا روان پریشه و دختره هم میگه دل منو زدی بعد چند مدتی و کلا کات میکنه باهاش
بعد این ماجرا اون دختر اولیه بر میگرده به این میگه منو تورو هنوز دوست دارم از لجت با دوست صمیمیت رفتم و من اصلا دوستش ندارم
این پسره هم میگه من نمیتونم با تو باشم چون خاوده ات نمیذارن بعدشم میگه تو منو خیلی ناراحت کردی و اینا دختره هم میره مادرشو میاره که این دست رد به سینش زده مادرشم یکی میزنه تو گوش پسره *این تیکه رو واقعا گیج شدم که بابای دختره نمیخواسته پسره با دخترش باشه ولی مامانه میخواسته