من خیلی شاگردامو دوست دارم...
اول سال مدرسه دخترونه بودم
_وسط شهر _
خانوم بودن
مودب
اینقد خوشحال بودیم هممون ....
چ روزای قشنگی بود :)
زنگای تفریح توی کلاس حرف میزدیم...
زنگای ورزش معلم شون فرق میکرد
توی کلاس میموندن میگفتم نمیریم....
خانم بخدا اگه بریم:)
بعد من میگفتم نه زشته
معلمتون قلبش میشکنه
من توی دفتر بودم ی عالمه سر کوچولو از توی پنجره میومد تو
سلام خانم:)
سلام سلام...
بخاطر ی مسئله ای از اونجا اومدم بیرون ک سرتون رو درد نیارم چرا...
بعد اومدم حاشیه ی شهر ...
مدرسه ی پسرونه
_ته شهر_
ک هر لحطه ممکنه خودشون رو بکشن
سر همو میزنن ب تخته سنگ
روی دیوار راست میرن بالا
با مداد میزنن توی چشم هم
یبار با مداد یکیشون زد توی چشم یکی شون
خب شد چشمش رو بسته بود...
ولی بازم دوزنگ با چشم بسته ی گریون توکلاس بود
هرکدومشون ی خش روش بیفته
من باید جواب بدم
سه شنبه سر یکی شون داد زدم
بهش گفتم دیگه بهت جایزه نمیدم
چون خیلی پسر بدی هستی
[چون با مداد زده بود توی کمر دوستش نزدیک نخاع]
و هیچ درکی هم نداشت
ازاینکه ممکن بود دوستش رو فلج کنه...
وای هنوز اون قیافه ی ناراحتش جلوی چشامه
اون صورت کوچیکش با دستای کوچیکش
ای کاش میمردم و اونو بهش نمیگفتم
ای کاش اصلا میمردم و معلمشون نمیشدم
اونا مدلشون همینه
ی معلم مرد جدی میخوان
همش تقصیر خودمه
اگ از اول سال با عصبانیت و جدیت میومدم
الان اینجوری جلوم جرعت نداشتن رفتار کنن
منم دعواش کنم
غصه بخورم
اونم قلب کوچیکش بشکنه....
ای کاش جای دیگه ای همو میدیدیم
مطمئنم الان دیگه ازم متنفره...
چ معلم بدی
از کی اینقد بیرحم شدم با ی بچه اینطوری حرف بزنم:)