2777
2789

از بچگی از بس میگفتن جهنم و فلان یچیز تو ذهنم بود که خدا خشن اگه نماز روزه ای جیزی هم انجام میدادم از روی ترس بود


امسال که فیلم یوسف را دیدم که پیامبر و زلیخا چجوری عاااشق خدا بودن و زلیخا برای مهربانی خدا اشک میریخت من انگار تازه حقیقت خدا رو دریافتم (گفتم خدا چه مهربونه و منم همراه فیلم از ته دلم اشک میریختم)


نمیگذرم از کسانی که این تصورات را در ذهنم بوجود اوردن

و خوشحالم که من میتونم تصور درست از خدا به بچم بدم جوری که مثل من عاشق خدا باشه نه اینکه برا ترس نماز بخونه


نماز خوندن الانم خیلی تغییر کرده قبلا حتی معنی نماز را نمیدونستم چییه ولی الان انقدر عاشق خدا شدم دلم میخواست بدونم تو نماز چی دارم بخدا میگم و رفتم سرچ کردم تک تک


نیاین بگین جو گیر شدی واسه فیلم وفلان

من واقعا تغییر کردم نماز شب میخونم روزه میگیرم و قللبا عاشق خدام نه بخاطر جوگیر شدن و فلان خودم میفهمم چقدر خدارو دوست دارم

مثلا چند شب پیش یه خواب دیدم بیدار شدم حس کردم خدا با اون خواب و تعبیرش خواست بهم بگه صبر کنم و ارامشی گرفتم سریع رفتم وضو گرفتم نماز شب خوندم

من قبلاا عمرااااا ساعت3بیدار میشدم میفرفتم وضو بگیرم بخصوص تو سرما



بنظر شما من تازه وارد دین خدا شدم؟ از ته دل عاشقشم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

برعکس من از بچگی چون میگفتن خدا مهربونه و دعای ما رو میشنوه بهمون کمک میکنه همچین تصوری از خدا داشتم تا مسیرم افتاد بیمارستان و بچه ها سرطانی رو دیدم که چطور پر پر میزدن و زجرکش میشدن خدا کوچکترین اهمیتی نمیداد نظرم برگشت فیلم و اینام رو تاثیر نداره واقعیتی که با چشم خودم میبینم رو فقط میتونم قبول کنم

بهشتم اونورش باشه به این برزخ نمی ارزه...
هیچ وقت صدامو نشنید...

گاهی ما اینجور تصور میکنیم

خدا بهترین مسیرو برامون میچینه اینو چندالذبعد که به عقب نگاه کنیم متوجه میشیم من که همیشه برام اینجور بوده بعدا فهمیدم چرا خدا فلان چیزو نداد یا بهدتعویق انداخت الانم ازش خیلی چیزا میخوام هنوز نداده ولی من خیلی رازو نیاز میکنم و ازش میخوام میدونمم تهش بهم میده

گاهی ما اینجور تصور میکنیمخدا بهترین مسیرو برامون میچینه اینو چندالذبعد که به عقب نگاه کنیم متوجه می ...

من ازش چیزی نخواستم فقط آرامش خواستم اون حتی اونم ازم گرفت شیو و روز کارم گریه اس دیگه بسه این زندگی کوفتی حتی جرعت خود کشی هم ندارم

دختر شیرازی جونم دختر شیرازی💗

برعکس من از بچگی چون میگفتن خدا مهربونه و دعای ما رو میشنوه بهمون کمک میکنه همچین تصوری از خدا داشتم ...


اخه خدا خودشم میگه که قرار نیست دنیا عدالتی داشته باشه...

نصف حدیثو ایه و...مربوط به همینه که دنیا انگار مضحکه ست و فقط محل امتحانه الان اون بچهای سرطانی یا بچهای جنگو...ایمانشون شاید از یه ادم همه چی تموم خوشبختی ظاهری بیشتره...هرچند خدا که نمیاد همرو با یه شرایط امتحان کنه اونی که اینجا بهش کم داده کفر بگه بالفرض ازونی که همچی داره ولی میگه خدا اصن نیست یا فلان معلومه یکی نیستن..مسئله اینجاست که ما بدون اسباب(یعنی نعمت های دنیا)خدا رو واسه خودشو صفتاش بخوایم..این میشه عشق بدون شرط،هرچند لازمش اشنایی با خداعه که وقتی کسی فلسفه کارای خدا رو نمیفهمه عشقش در واقع کمی بی منطقه

اخه خدا خودشم میگه که قرار نیست دنیا عدالتی داشته باشه...نصف حدیثو ایه و...مربوط به همینه که دنیا ان ...


خب اینکه گفت دنیا عدالت نداره چیو ثابت میکنه؟ خودمونم میدونیم نداره، شما هم باید تو اون شرایط باشی ببینی وقتی زجرت بینهایت شده چطور میتونی عشق بدون شرط داشته باشی؟ این عشق بدون شرط چه کمکی میخواد بهت بکنه؟ اصلا تا حالا از نزدیک این بچه ها رو دیدی؟ همه رو اینجوری نمیکنه که نشد حرف باید جاشون باشی تا متوجه بشی تاکید میکنم فقط وقتی جاشون بودی و عشق بدون شرط داشتی بیا این چیزا رو بگو وگرنه داری شعار میدی من خودم از نزدیک با چشم خودم دیدم بچه ۲_۳ ساله چه میفهمه عشق بدون شرط به خدا چیه؟ چه میفهمه دنیا چطور جاییه آخرت چیه؟فقط میفهمه هر روز دارن سوراخ سوراخش میکنن و این بیماری داره از درون زجرکشش میکنه و از بین میبرتش حالا شما میخوای بگی این از مهربونی میاد بگو ولی حرفت نه تنها منطقی نیست بلکه خنده داره شایدم گریه دار باشه

بهشتم اونورش باشه به این برزخ نمی ارزه...
خب اینکه گفت دنیا عدالت نداره چیو ثابت میکنه؟ خودمونم میدونیم نداره، شما هم باید تو اون شرایط باشی ب ...





کیمیگه آسونه/:

میگم سخته زندگی اینم واضحه لازم به گفتن من نیست بگم نگم...

بحث جبران خداست هرچند درکش سخته بازمو کلی تبصره داره

منم بچگی هم تجاوزو رو تجربه کردم که از همش بنظر خودم بدتره هم اختلاف وحشتناک پدرمادرو اضطراب اجتماعی و تیکای عصبی خودم هنوزم دارم تاحدودی با هیچکس نمیتونستم ارتباط بگیرم هم فقرودرسم خوب بود درحد المپیاد ولی نمیتونستم بخاطر شرایطم...بشدتم درونگراوهیچکیونداشتم

الان اون اختلاف پدرمادر و اندکی از تیکام هستن منتهایکم ملایم تر،

منم قبلا خدا رو باور نداشتم اونموقع همه مذهبی بودن آتئیست ماتیسست مد نبود، البته این باور نداشتنم همش واسه سختی نیست,بخاطر تناقض تو مذهب بود بیشترش،اما الان میتونم بگم تنها کلمه ای که بهش حساسم خداعه،نبود خودکشی میکردم,نمیتونستم دووم بیارم!به خودشممیگم همیشه اتفاقا میگم ،چی شد؟/:من که قبولت نداشتم...البته شبهات دینیو دارم تحقیقمیکنم رسیدم بشون.من نصف پستام تو نینیسایت مربوط به همین خداوفلانه چون وظیفه میدونم به بقیه دلیل زندگیمومعرفی کنم..اینا بحثشون طولانیه البته.و اینطوری من بیام بگم واقعا انگار شعار میدم.بهرحال من به همه حق میدم از جمله شما،چون تا با مفشکسی راه نرفتی نمیتونی بگی چه خبره


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز