ما بعد سالها باهم بودن و دیدن همدیگه از دور
دیشب تصمیم گرفتیم همدیگرو ببینیم
اینقددددر اشتیاق داشت
یعنی خودش پیشنهاد دیدار داد ک دیگه دوریت برام سخته بیا ببینمت
قرار بود بریم کافه
هی منو اذیت میکرد ببینمت بعد این همه سال ی بغل حقمه😑
از ۶ عصر تا ۳ صبح با شوق از دیدارمون میگفت
صبح بیدار شدیم
گفت ما مال اینجور ارتباطا نیستیم نباید از نزدیک ببینیم🫤
خب لعنتی من تازه راضی شده بودم چرا یهو نظرت عوض شد😂☹