۱- زنی رو درنظر بگیرید که دو ساله ازدواج کرده و پدر و مادرش در قید حیات نیستن اما چندتا برادر و خواهر داره. از بین این چند تا خواهر و برادر فقط ۳ نفر (۲برادر و یک خواهر) به این خانم سر میزنن و خونهش میان و احوالشو میپرسن. مابقی هر کدوم چند تا بچه دارن و مشغول زندگی خودشون هستن و مشکلات خاص خودشون رو دارن و این خانوم ازاینکه اونا بهش سر نمیزنن فوق العاده ناراحته و خیلی گریه میکنه و ذهنش درگیره. از طرفی اومدن اون سه نفر به خونهش همیشه باعث افتخارشه یعنی بخاطر اینکه اون ۳ نفر بهش سر میزنن پیش خانواده شوهرش احساس سربلندی میکنه و از اینکه بقیه بهش سر نمیزنن بسیار احساس سرافکندگی میکنه
۲- زنی رو در نظر بگیرید که از اول مستقل بار اومده و از لحاظ احساسی خیلی وابسته به توجه دیگران نیست از اینکه پدر و مادر و خواهر و برادرش بهش سر بزنن خوشحال میشه ولی فکر نمیکنه این مسائل موجب سربلندیش باشه و نیومدن اونا رو موجب سرافکندگیش نمیدونه و کلا توقعی از خانواده خوش نداره حتی کادو عید و سیسمونی رو نذاشته اونا براش بگیرن و جهیزیه رو با وجود اینکه خانواده مرفهی داشته (بخاطر اینکه خانواده پرجمعیتی داره) سبک برداشته و اجازه سرکوفت زدن به خانوادهش رو به هیچ عنوان به شوهر و خانواده شوهرش نمیده خلاصه اصلا ذهنش درگیر اومدن یا نیومدن خانوادش نیست