قشم بود
۱۰ روز نبود هر روز می رفتم برا بابام نهار میبردم از خونه
ظرفاشو میشستم
۳ تا خواهریم
بعد که اومد امروز رفتیم پیشش
برا یه خواهرم نزدیک ۵۰ شصت تومن سوغاتی اورد
برا یه خواهرم دو سه تیکه لوازم ارایش آورد ولی برا بچش یه چند تا تیشرت و شلوار اورد
برا منم دو تیکه رژ لب و برا پسرم یه تفنگ آورد سوغاتی
چند تا تیشرت و یه شلوارم اورد گفت حساب کن باهام
گفتم چه طور برا اون خواهرم پنجاه شصت تومن وسیله اوردی حالا دو سه تا تیشرت رو حساب کنم ؟گفته پس اگر حساب نمیکنی بزار تولدش بدم و یکی دو تاشم عید میدم
الان اومدم خونه
حقیقتا الان بغضم گرفت از نفس سرد خودم
باورکنید یه روزم اون خواهرم برا بابام غذا نفرستاد
اون خواهرمم که براش پنجاه شصت تومن خرید کرد مطلقست پیش اوناست
خیلی ناراحتم باهام این طوری رفتار میکنه
همیشه همینه
البته بگم برا یکی دیگه خواهرم که متاهله خونه خریده نوساز
ولی به من پول قرض میده به دلار قرض میده
نمی تونمم باهاش قطع رابطه کنم به خاطر بابام