خیلی کم
خیلی رابطم با خانواده همسرم خوبه ولی معتقدم بخاطر دو چیزه
۱ خیلی پیششون نمیرم. مناسبتا حتما میرم ، سر زدنا میرم ، وقتایی مهمون خاص دارن و من باید به عنوان عروس خودمو نشون بدمم میرم. ولی خلاف جاریم من بی هیچ وجه نمیرم اونجا چندین ساعت بمونم یا هرروز سر بزنم.چون هرچی پیششون باشی انگار از احترامت کمتر میشه
۲ خیلی تو موقعیتایی که دور همیم کوزت بازی در نمیارم. مشغول خودمو نشون میدم و کلی شیرین بازی در میارم ولی بازم مثل جاریم نمیرم بمونم غذای مهمونای مادر شوهرمو درست کنم
یادمه ی بار مهمون داشتن از مشهد ، نیاز به کمک داشت. روشم نمیشد بگه ولی انگار حساب باز کرده بود چون من قرار بود باشم تو مهمونی . صحبتش که باز شد بهش گفت مادر جان فردا من شرکت باید اضافه کار وایسم کارام اخر ماهه زیاده ولی نیاز به کمک داشتی حتما بگو خودمو میرسونم سعی مینم تا اخر وقتم بیام حتما پیشت
بنده خدا دست پاچه شد گفت نه میگم عروس بزرگه بیاد تو از کارت نزن .
من اصلا همینجا فهمیدم چقدر راحت میتونم تبدیل به عروس دم دستی شم اگه زود وا بدم
هرچقدرم مادر شوهرم مهربون باشه بازم از این اتفاقا میوفته
جالب اینه که هروقت اینجوری شده من صرفا کلامی بهش گفتم پیششم ولی حضوری خودمو درگیر کار دیگه کردم ، همیشه جا من جاری بزرگه رفته ولی هموز وقتی میان تعریف میکنن میگن عروس کوچیکمون خیلی کاریه