21
اگه برگردم 15 ازدواج می کنم خواستگارای خوبی داشتم
خونه پدرم خوب نبود
خونه شوهر خیلی راحتم
مامانم از اینا بود که اگه حمامم از یه ربع بیشتر میشد اب رو قطع می کرد
همش درگیر بود
بعد یه زنداداش داشتم هم سن خودم بغل دستمون میشست خیلی اذیتم می کرد شمر بود خدا باعث شد جدا بشن و اون عذاب تموم بشه
جایی نمیتونستم برم دوستی نداشتم اگه به دوستم میگفتم عزیزم مامانم جرم میدادن
میگفت من غذارو میدم به اون میگی عزیزم
مامانم نارسیست بود خودشیفته
ازدواج کردم و با خانواده ام قطع رابطه کردم
الان راحتم