آقا ما تو یه شهر کوچیکیم که همه بابابزرگم میشناسن
چند ساله بازاریه
و مهم ترین چیز اینه که حاجی هست
بخاطر همین همه ی خاستگارام چون نوه ی حاجی هستم میان خاستگاری
من که از خونه نمیرم بیرون چون ی پشت کنکوری بدبختم
ولی مامانم برمیداره میره هیئت و اینوور و اونور بعد مثلا تعریف میکنه اره منم دختر دارم و فلان و..
عکسمو نشون میده 😐
بعد اونا هم بخاطر همین که من نوه ی فلانی ام میخوان بیان
حالا خوبه بخدا همش با خانواده ی بابابزرگم اینا قهریم و جنگ و دعوا داریم
منم رک و راست گفتم از خاستگاری سنتی خوشم نمیاد
دوست دارم خود پسر منو بخواد بیاد خاستگاری