دوسه شب پیش که برمیگشتیم شهرستان بهش زنگ زدیم که داریم میایم بعد ساعت سه شب رسیدیدم که کلید داشتیم رفتیم تو که خونه جاریمم اونجا بودن که خوابیده بودم منتها در هر دو اتاق بسته بود نفهمیدیم کی کجاس و اینکه مدیون تون شم مادرشوهرم همیشه چه تنها باشه چه کسی باشه تو هال میخوابه میگه تو اتاقا خوابم نمیبره اون شب خودش رفته بود تو یکی از اتاقا خونه جاریمم اون یکی اتاق بعد فقط یه باشو دوتا پتو گذاشته بودن تو هال واسه ما
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
آخه صبحش شاکی شده بود چرا نیومدین تو اتاق پیش من بخوابین گفتیم خب در هردو اتاق بسته بود نفهمیدیم کی کجاس حالا اون دوتا پتو یه دونه بالش چی بود گذاشته بود اگه میخواست بریم تو اتاق بخوابیم