با تلاش با قناعت
یه وقتایی شانس
همون جور که ما تو ازدواج دومم به دست آوردیم
اما تو ازدواج اولم شوهر سابقم درآمدش از یه جراح و متخصص مغز و اعصاب و هر دکتری بیشتر بود اما اخلاق نداشت دست بزن داشت شکاک بود بعدها اعتیاد هم پیدا کرد نور علا نور شد دیگه نتونستم تحمل کنم و بعد ۱۰ سال زندگی مشترک جدا شدم
وقتی ازدواج دوم کردم شوهرم حتی پول خرید یه دسته گل ساده رو هم نداشت صفر تا صد با قرض آمد جلو امد ۲ سال و نیم تو خونه ۱۸ متری زندگی کردیم بعد اون هم من طلاهایی که برای قبل ازدواجم بود دادم برای پول پیش خونه جدید بعد ۲ سال که کلا شد ۴سال و نیم نه تنها تمام بدهی ها رو دادیم بلکه صاحب خونه و ماشین شدیم ۷ سال بعد من کمکم یک کیلو طلا و شوهرم کلی پس انداز داشت
همه چیزمون هم به راهه از بهترین خورد و خوراک و پوشاک و تفریح و مسافرت و کلاسهای مختلف و باشگاه
پسرم هم از شیر مرغ تا جون آدمیزاد بخواد مهیاست
من که اعتقاد دارم به خاطر اخلاق خوب شوهرم خدا به ما نگاه ویژه کرده