خونه ما دو تا سانس دار سانس اول ک نوه خالم افسردگی دار میاد مستمری از ساعت ۱۱ صبح تا ۴ بعدازظهر ناهارشو کوفت میکن میره سانس دوم مادرشوهر ولگردم ک یکسره تو خیابون میاد واقعا نمیتونم ی روز تنها باشم خسته شدم از این رفت امدا پدرسگ من حموم بودم از قصد لباسامو اروم پوشیدم اومدم بیرون مادرشوهرم عن دماغم اگه بدونین چجوری منو نگاه میکرد چپ چپ میخاستم پایه مبل بکنم ی جاش