کارش شرایطش خوبه ولی خب صاحبکار جوریه با شاگردا خیلی بگو و بخند دارهه
و همینطور به من میگه تو چرا ساکتی و مضلومی حرف بزن
مثلا شاگرداش میگن برامون لباس فرم کوتاه بخر ما میخوایم سر لخت باشیم تو کافههه
یا ارایش بدجور ناخن مصنوعی همش میخوان جلوه توجه کنن
یا مثلا گروه زده تو گروه صاحبکار میگه با من قهر نکنید اونا میگن کادو بگیر قهر نمیکنیم و...
یا مهیاوه بهمون بگیر بیا پاسور بازی کنیم مشتری نیست
من گفتم فردا نمیتونم بیام یکی ازهمون شاگردا دختر نوشته عزیزم یعنی چی نمیای باید بیای منم نوشتم من با صاحبکار بودم نه شما سرتون تو کار خودتون باشهه
همه شاگردا دخترن
شروع کرد دعوا کردن
منم نوشتم
راستش حس میکنم با شاگرداتون کنار نمیتونم بیام
و سبک کارمون و اخلاقمون بهم نمیخوره
هنوزنیومده دعواا هست
من نیام فکر کنم
راحت ترین
همین پسری که باهاش در ارتباطم عید میخواهد بیاد خواستگاری بهم میگه چی شده چرا عصری نمیری سرکار میگم با همکارم بحثم شد بهم میگه تو دعوا گری و...
منم گفتم ببخشید که من نمیتونم لاس بزنم
من اینطور جاها نمیرم تو چطورآدمی هستی بجایی بگی نرو سرکار محیطش دوست ندارم میگی برووو سرکار بلاکش کردممم
دختره یک چیز دعوا گری تیغ کشیده بود رو دستش قشنگ خیلی دعوایی بود میترسیدم برم شری بشه