بارها سپردم بهش.ممنون میشم یه نگاهم به تاپیک قبلیم بزنید.خواهرشوهرم اومده بود که به تازگی جدا شده.هی بخش میگف چراجدا شدی کاش برگردی و فلان.اونم با اینکه میدونه چقدر اینا بدذاتن و حرف درمیان.یاشوهرم سپرده بود نگین خونه رو چند فروختیم اونم گفت.خیلی حرص خوردم هر چی میگم فایده نداره
برای سلامتی و عاقبت بخیری دخترای گلم یه صلوات مهمونم کنید.ممنونم
مامانمم با خانواده شوهرم رو در رو نکردم روزای اول عمه ام خونمون بود جاریمم اومد بعدش به جاریم گفتم میایی زنگ بزن دوست ندارم خانواده ام با خانواده شوهرم در ارتباط باشن