اینجا خوته پدرمادرته جواب میدی فردا خونه خودت شوهر تحمل نمیکنه
اونجا رو میخوای چی کار کنی؟؟؟
دور از جون مادرت باشه
یه دختری تت نزدیکای ما همین حرفای شما رو میزد دو تا کار میکرد منت میذاشت همیشه از مامانش ناراضی بود خیلی زیاد
مامانش مریض شد سخت
تقریبا دو ماهه از دنیا رفته دور از جون همه مادرها باشه ولی دخترش نمیدونی که چه حالی داره
به مادر هیچی رو زیاا نبین
فک نکن فلان کارو کردم
به مادر هرچی بیشتر خدمت کنی کمه
وقتیم دیدی ناراحته میگفتی چون غذا مونده بوو به فکرم ندسید ببخشید اشتباه کردم نه که جواب پس بدی بیشتر دلشو بشکنی
جای منو خواهرم بودی چه میگفتی مامانم خیلی باهامون دعوا میکرد و میکنه حالا من ازدواج کردم یه کم باهام بهتر شده