مادرشوهرم به تازگی قلبشو آنژیو کرده منتهی نازش خیلی ب شوهرش و بچه هاش میره و همشون یه جوری رفتار میکنن ک انگار حالا چی شده ... تازه عملشم سرپایی بوده و بیهوش نشده ... حالشم خیلی خوبه هیچ مشکل جسمی نداره ... سرحال سرحاله .
اما امشب شوهرم میگفت فک کنم مامانم افسردگی گرفته چون دیشب بهم میگفت دوس دارم همش یه گوشه بشینم گریه کنم . خیلی گناه داره ... بیا بریم پیشش و یکم بیشتر بهش محبت کن .
منم بهش گفتم والا منم موقعی ک بچم قلبش از کار افتاد و کورتاژ کردم ازین حرفا زیاد میزدم اما کسی اهمیتی نمیداد از جمله خودت ، بهش گفتم تازه نه تنها اهمیت نمیدادی بلکه راست راست تو صورتم وایمیستادی میگفتی تو بچه منو کشتی . گفتم کاش یک چهارم توجهت ب مادرتو ب من میدادی ... اونم گف من دستم نمک نداره . ازون موقع تا حالا هم باهام قهر هست 🙁