جان عزیزت تا اینجا اومدی تا اخر بخون و نظرتو بگو
من داییم ماشین داشت خودش به بادش داد.ماشین صفر مدل بالا بابا بزرگم انداخته زیر پاش کهنه وداغونش کرده بیس چارساعت تاکسی تلفنی زنشو خانواده زنش شده
.زنش خوبه بخدا کاری با اون ندارم
ولی ۲۴ ساعت با ماشین بابا بزرگ من انگار تاکسی تلفنی خانواده زنش تا اخ میگن میدوعه میبرشون میارشون
۱ سالع ازدواج کرده
نصف شب گیر کرده بودیم ما هم پدرم ماشین نداره هیچکس نداریم بخدا خیلی بیچاره ایم بابا بزرگم میخاست ما ببره جایی ولی ماشین نبود رفته بودن ولو گردی
زنگ زدم گفتم میشه اخر شب که اومدین کارتون تموم شد بیایی ببری ما
اومد با تشررررر گفت بار دیگع به من زنگ نمیزنید😐و ی بحثیش کرده بود فردا
خیلی داییمو دوسش داشتم همه کار براش میکردم
تصمیم. دارم خیلی عادی سرد برخورد کنم از این به بعد انگار یه غریبست برام
بنظرتون کار خوبیه؟مثلا قبلا روبوسی و قربون صدقه اش میرفتم اخترامش داشتم