خودش هرموقع میاد خونمون مامانم که همیشه خدا مریضه همه کارا با منه شام درست کن سالاد درست کن دو نوع غذا درست کن خونه رو تمیز کن پرنسس از جاش بلند نمیشه یه کمک بده از نظرش وظیفمه
چن شب پیش داداشم مریض شده بود از بدن درد نمیتونست درست راه بره مامانمم مریضه نمیتونه ببره بابامم شغلش جوریه سه روز در هفته خونس
بهش زنگ زدم بیا ببریمش دکتر میگه حوصله ندارم بگو خودش بره مرد گنده
منم گفتم حالش بده چجوری تنهایی بره ساعت ۱۰ شب تک و تنها بردمش بیمارستان سرم و اینا زد تا ساعت ۳ اینا بیمارستان بودیم بعدش اومدیم خونه
یه زنگ نزد چیشد حالش چطوره الان بهم زنگ زده اخز هفته مهمون دارم طبق معمول خاندان شوهرش میگه بیا تمیز کاری کنیم منم گفتم برو بابا خودم هزارتا کار دارم
زنگ بزن خواهر شوهرت بیاد همونجوری که دکتر پوست و زنان و اینا میبری میاریش واسه کمک هم بگو اون بیاد
بعد جالبش اینجاست گفتم من بیام شام چیکار کنم مامان که نمیتونه درست کنه میگه شام درست کن بعد بیا گفتم بیا👍
اه نمیکشه بیرون ازم