اقوامش معمولی بودن ماهم باهاشون باغ میرفتیم و دورهمیا
یهو بعد جریان ز ز ز ۵۰ درصدشون به فنا رفت .اهل خوش گذرونی بودن باغی جایی میرفتیم دیدیم دختر عمه هاش با تاپ شلوارکای ناجور میومدن .یواش یواش پسراشون قلیون اوردن وسط .متوجه شدیم یواشکی مواد و مشروبم داره میاد
و بزرگترا هم هیچی نمیگفتن
ماهم بچه داشتیم و شوهرم گفت دیگه این جمع جای ما نیست دوست ندارم دخترام همچین صحنه هایی ببینن و من از رفتارای دختر عمه هام اذیتم
ماهم از اون به بعد دعوت میکنند اما نمیریم .و میدونن که ما ادمهای معتقدی هستیم اما همیشه بهمون تیکه کنایه میزنند
بعد هروقت منو میبینن میگن هان نیستین فلان باغ رفتیم نیومدین انگار صله رحمو قطع کردین و اینقبیل حرفا