روح و ذهنت نا آرام هست. برای همین خواب میبینی و میگی تعبیر میشن
همه ما خواب هایی داشتیم که اتفاق افتادن. باور میکنی اگه بگم من چهار پنج ساله که دیگه خواب نمیبینم؟ در صورتی که قبلا خیلی خواب میدیدم و خیلی هاشم اتفاق میفتاد، ولی چند سال پیش،به این باور رسیدم که خواب فقط پریشانی ذهن و روح منه، همش منتظر بودم به واسطه ادمها و کارهایی که بهمون یاد دادن نیازهام برآورده بشن.. وقتی باور کردم که خدا به تنهایی خودش همه چیزه، دیگه خواب نمیبینم
حالا میتونم ازت بپرسم چرا از فهمیدن اینکه مادرت زنده است اینقدر به هم ریختی؟
به خاطر یه.ودی بودنش یا اینکه زنده است و نمیدونی کجاست؟
من میخام ببینمشون
میگم شاید منو بخان
نمیدونم چجوری بهت بفهمونم
زنی ک بزرگم کرده و مامان صداش میکنم الان یک سال و نیمه منو از خونه پدرم بیرون کرده
از من بدش میاد حامله بودم اذیتم میکرد باعث شد از بهترین دانشگاه انصراف بدم حامله بودم بهم سیلی زد پسرم دنیا اومد
بچه رو بدون شلوار برد حیاط وسط زمستون میگفت میخام افتاب بگیره پسرم ذاتالریه کرد
هیچ وقت نمیبخشمش
خیلی مفصله زایمان کردم نمیخاست پیشم بمونه
همیشه هم میگفت تو هیچی نیستی تو هیچی نیستی تو اشغالی
خیلی عذابم داده 😭😭😭😭😭
دلم مامان خودمو میخاد شاید دوستم داشت و داره
من نمیدونم دقیق زنده اس یا نه
میگم شاید خونواده مامان واقعیم منو بخان دوسم داشته باشن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
8 ثانیه پیش
9 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
