شوهرم شدیدا مامانی و خواهری بود
بعد کلی عذاب و معده درد پی به ذات واقعی خانوادش برد و حالا ازشون بیزار شده
دوماه دیگه هم تولد برادرزادشه که میخوان یه تولد حسابی و جشن بزرگ بگیرن از الان دارن تدارک میبینن ،شوهرمم میگه اصلا امکان نداره که برم ،خب عمو بزرگس،بنظرتون من چیکار کنم ؟ته دلم راضی نیستم برم ولی میگم نکنه بعدها پشیمون شم چون فامیلاشون به شدددت حرف دربیارن و مطمئنم تو فامیل میپیچه که عمو بزرگه نیومده بود و کادو هم نفرستاده بود
اگه پدرشوهرمادرشوهرم از من دلیل بپرسن من چی بگم
کلا خیلی سردرگمم میخوام یه تصمیم عاقلانه بگیرم ولی خب دل خوشی ازشون ندارم