خدایی منظوری نداشتم ولی الان فهمیدم جای این هدیه نبوده
فدای سرت ، تموم شده رفته اگر نمی خواست خودش هم نباید قبول می کرد ، زمان من که دانشجو بودم یه استاد بود دختره روز معلم کادو کرده بود گفت استاد تقدیم با عشق ، میدونی چی بهش گفت ، گفت با تمام احترامی که برای شما قائلم نمیتونم این هدیه گرانبها رو قبول کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یه سری خاطرات هست که آدم خجالت میکشه حتی تو خلوت خودش مرورشون کنه چون از خودش خجالت میکشه. از حماقت زیاد، از خریتِ بیانتها، از اهمیت دادن به آدمای لاابالی...