نمیدونم من واقعن نابودم یا شماها زرنگین من ی بچه رو با هزارتا مشکلات هندل میکنم افسردگی گرفتم هم بچ ...
خوش خیالن جانم یه خانمی تو مطب دکتر بچه دو هفته اییش و گرفته بود رو دست دوتام خونه داشت میخندید میگفت چیکار کنم بیکارم سالی یه بچه میارم سرم گرم بشه:/
من سه تا دارم،بزرگ کردن سومی خیلی از اون دو تا راحت تره،هم تجربه داری،هم بچه ها کمک حالتن،فقط سالم باشم،آدم خودش و خانوادش سالم باشن یعنی خوشبختی،بعضی وقتا اینقدر غرق نعمت میشیم که یادمون میره همین کارهای و زندگی روزمره هم نعمته،خوشبختیه،اگر دخترم مشکل ژنتیکی نداشت الان چهارمی دو سال و نیمش بود،به خاطر مشکل دختر باردار نشدم،ولی از این ماه ان شاالله اقدام میکنم
از همه مهم تر خودمونیم من ک حاضر نیسم جسم و روح خودمو بابت بچه نابود کنم یذره ام بزرگ شد بگه مگ خودم ...
اره به خدا شوهر منم همین و میگه چقدر دنبال نوزاد و بچه باشیم کی زندگی کنیم ،زمان قدیم سیزده سالگی ازدواج میکردن تا سی هفت تا بچه داشتن و تمام نه ما که تازه سی ازدواج میکنیم:/
حق داری دست تنها بودی؟؟همسرم که کلا بود و نبود فرقی نمیکنه من دست تنها بزرگ کردم بچه ها خسته شدم
ن اتفاقن من هم خواهرام هم مادرم هم شوهرم همه کمکم میکردن روزی یبار خواهرام نوبتی میومدن برا کارای خونم.من از جای دیگ کمبود داشتم بارداریم افتضاح بود شوهرم مدام خیانت میکرد چن باریم کتکم زد شیرم خشک شده بود شیر نداشتم بخاطر زایمان سختم ی هفته بچه تو nicuبود.همه اینا باعث شد بعدشم ک شب بیداری من تا ی سال اول از دخترم متنفر بودم