تاپیکام هست دیشب تصمیم بر این شد پول نده اما خونه نیاد فعلا دور باشیم دیدم ساعت هشت درو باز کرد اومد داخل بهش گفتم مگه نگفتم یه مدت دور باشیم گفت برو خونه بابات اگه راست میگی گفتم پول خرج بچه هاتو بده برم گفت من نمیتونم خرج خانوادتو بدم گفتم برو بمیر بابا داداشم اندازه کل خانوادت ماهیانه درامد داره اونوقت منتظر یه قرون تو هستن ؟
نرفت منم دست بچه ها رو گرفتم زنگ زدم بابام تو ماشینم بابام پرسید شام خوردین گفتم نه دو تا غذا از رستوران گرفت اومدیم بچه ها خوردن کتابامو طلاهامو اوردم لباس جمع کرده بودم یادم رفت بیارم