من یه گپ داشتم دخترونه بود همه صحبت میکردن از درس و مدل لباس و چیزای مختلف
بعد با ی دختری دوست شدم
بعد گفتیم پس باهم قرار بزاریم بریم بیرون
امروز رفتیم بیرون
بچه ها وحشتنااااااک بود بخدا
نمیگم خودم مریم مقدسم یا خیلی خوبم ولی هرچی باشم اینجوری نیستم
از اول ک رفتیم بیرون چرت و پرت میگفت حرفای خیلی رکیک و زشت میزد جوری ک بخدا از دختر بودنم خجالت کشیدم
بعد بلند بلند میخندید خداشاهده ی جوری بلند بلند میخندید ک هر ماشین یا موتوری ک رد میشد ی تیکه مینداخت بهمون اینم هی داد میزد میگفت سلامتی آدمای ل ا شی 😭
منم ک سرم تو یقم بود داشتم میمردم از استرس و خجالت
خلاصه یکم پیاده روی کردیم گفت بریم تین عطر فروشی آشنای منه
رفتیم داخل ی پسر جوون بود
یهو بی هیچ مقدمه ای دوستم برگشت ب پسره گفت فلانی برات اینو جور کردم آوردم ب من اشاره کرد بخدا من اب شدماااا
باز گذشت اومدیم بیرون باز شروع کرد به جلف بازی ی ماشین افتاد دنبالمون😭
من تند تند فقط راه رفتم تا فرار کنم از ماشینی دیدم دوستم نیست وایساده بود داشت شماره میداد به راننده هه😐💔
انقدر اعصابم خورده از وقتی برگشتم