داداشم ۳۰ سالشه
دو تا لیسانس از آزاد گرفته مدیریت و صنایع
دانشگاهم بخاطر وقت تلف کردن رفت وگرنه علاقه و همت نداره
بیکاره
سرکار نمیره
بابام کار براش پیدا کرد تو کارخونه نرفت
یه مدت رفت داروخانه یاد گرفت بخاطر شیفت شبش ول کرد
کلا دنبال راحتیه و هر شغلیم میگیم بهش برمی خوره خودشو سطح بالا می بینه
توقع داره بهش بگیم آقای دکتر بفرما پشت میز نسخه بنویس
بابام دلش می سوزه با پول خودش براش بیمه می ریزه
اینم می خوره می خوابه یکسره مونده تو حموم اصلاح به خودش میرسه لباس رو مد و نو
چیکار کنیم حد خودشو بدونه انقدر فضایی فکر نکنه خودشو بالا نبینه