2777
2789

بچه ها یه مشکلی دارم همش نصفه شبا با ناراحتی از خواب بیدار میشم بعد یهو فکر خاطرات بد یا خجالت آور گذشته میاد توی فکرم. مثلا یاد مهمونی پارسال میفتم ۶۰ نفر دعوت کرده بودم یه کم برنج کم اومد. هی میگم بابا عیبی نداره یک سااال گذشته تو کم تجربه بودی تا حالا مهمونی اینجوری نداده بودی و... بعد شروع می کنم خودخوری و دیگه هم خوابم نمیبره تا هفت صبح. یا یاد یه خاطره بد دیگه که خیییلی وقته ازش گذشته میفتم. نمیدونم چرا اینجوریم ولی از این حالتم بیزارم و هرشب هم همین مشکلو دارم🥲

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

منم ترس از مرگ دارم شبا از خواب نزدیک د بار میپرم 

منتظر عزیزی نشسته ام که جهان انتظارش را میکشد.🍁در انتظار یاری نشسته که همراهی اش کند، منتظر زمان ظهورش نشسته، برای مردم فرج و گشایش در امور به ارمغان آورده و جهان را از عدالت پر خواهد کرد، حال منتظر یاری گری نشسته ، منتظر کسی که منتظرش باشد🍁✨میشه برای فرج یه صلوات بفرستید؟فرستادید بهم بگید براتون صلوات بفرستم❤️

منم ترس از مرگ دارم شبا از خواب نزدیک د بار میپرم

من ترس از مرگ ندارم فقط اتفاقات گذشته الکی هی میان توی ذهنم هی به خودم میگم بابا ول کن مثلا سه چهار سال گذشته بعد دوباره یادم میاد

این چیزهای فکر می‌کنی بی اهمیت آن زیاد ذکر صلوات بگو بخواب

من ی مادرم ی زن که تمام دغدغه اش بچه اش امیدوارم هیچ پدرومادری امتحان نشه  الهم صل ال محمدوال محمد و عجل فرجهم

منم همینطورررم‌ ‌ فک کنم ترکیب اضطراب احتماعی و وسواس فکریهمنم دقیقا همینم. حتی در طول روز هم یاد سو ...

دقیقا اضطراب اجتماعی هم دارم مثلا من عروسیم ۶ سال پیش بود چون خونه خریده بودیم و دست و بالمون خالی بود و ۳ سال هم عقد بودیم یه جشن کوچیک با آدمای نزدیک توی خونه گرفتیم. از دور دیدم یکی از همسایه های مادرشوهرم منو به بغل دستیش نشون داد و با هم خندیدن هنوزم فکر میکنم یعنی چی گفتن در موردم. میگم داشتن من رو مسخره می کردن حتما. حتی الان که مینویسم به نظرم فکر کردن بهش مسخره میاد ولی نمیدونم چرا میاد تو ذهنم همش

یادش بخیر قدیما جوونتر بودم تخت از ۱۲ شب تا ۱۰ صبح میخوابیدم

من حتی بچه هم که بودم بعضی از شبا بیدار میشدم به اتفاقات مدرسه فکر می کردم🤣🤣 کلا هیچوقت خیلی از کارای خودمو نتونستم ببخشم

دقیقا اضطراب اجتماعی هم دارم مثلا من عروسیم ۶ سال پیش بود چون خونه خریده بودیم و دست و بالمون خالی ب ...

منم مثل توام  و همیشه از این نوشخوارهای ذهنی در اذیتم   چرا فلانی چند سال پیشفلان جا با حالت تمسخر باهام حرف زد  چرا فلانی اینکارو کرد  فلان جا آبروم رفت غذام شفته شد  همیشه در حال عذابم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز