2777
2789
عنوان

چرا به مادرشوهرم خوبی میکنم بیشتر دعوا میندازه تو زندگیم

| مشاهده متن کامل بحث + 612 بازدید | 38 پست
واکنش شوهرت چی بود ؟همراهیت کرد ؟یا جبهه گرفت مقابلت؟


شوهرم دید که ۱۰ سال صبوری کردم و توی خودم ریختم . ناراحت شد  اما کاملا حقو به من داد . 

قبلش همیشه شرمنده ام بود و می‌گفت تو ببخش چیکار کنم نمیتونم عوضشون کنم . اونا همینن . 

اما من خودم عوضشون کردم .

شوهرم می‌گفت اگه مادرم حرفی میزنه هیچی تو دلش نیست و منظور نداره . گفتم خب پس اون حرفم نزنه . می‌گفت دیگه این اینجوریه  عوض نمیشه . اما همون آدم بعد از دعوامون دیگه خیلیی حواسش هست چی بگه چی نگه . عین آدم برخورد می‌کنه دیگه . منم احترامشو دارم . 

حتی خواهرش هم حقو به من داد . 

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

شوهرم دید که ۱۰ سال صبوری کردم و توی خودم ریختم . ناراحت شد اما کاملا حقو به من داد . قبلش همیشه شر ...

آره همش سرکوفت میزنن که چرا تو رو گرفتیم

گدایین و قیافه درست و حسابی هم نداری و شانس نداریم از عروس و فلان و بهمان 

ظهور هر چه زودتر آقاصاحب الزمان صلوات

آره همش سرکوفت میزنن که چرا تو رو گرفتیمگدایین و قیافه درست و حسابی هم نداری و شانس نداریم از عروس و ...

اون که خصلت مشترکشونه . ما که خدایی همه جوره ازشون سر هستیم . ولی میگن سوسکه به بچش گفت قربونت دست و پای بلوریت حکایت همیناس . خودشون هیچی نیستن . بخوای یکم تواضع هم جلوشون به خرج بدی که دیگه آدم هم حسابت نمیکنن . درحالی که خودشون هییییییییییییییچی نیستن! فقط ادعای توخالی 

شوهرم دید که ۱۰ سال صبوری کردم و توی خودم ریختم . ناراحت شد اما کاملا حقو به من داد . قبلش همیشه شر ...

خب شوهر شما ۱۰ سال صبوریتونو دیده ولی اگه از اول زندگی میخواستی جوابشونو بدی به نظرت بازم حق رو بهت میداد؟این دقیقا مشکل خودم توی زندگیه برای همین میخوام ازتون راهنمایی بگیرم .... من جواب خانواده شوهر رو نمی‌دادم و عروس سه ماهه هستم ولی جاریم که عروس ۱۸ ساله هست فقط گوش تیز میکنه و ذهن آماده تا جواب بده و من به چشم دیدم جواب دوم رو نمیتونستن بهش بدن و خونه اش کلا رفت و آمدی ندارن یبارم که موقع پاگشا من خونه جاریم بودیم همه دست به سینه نشسته بودن و پیدا بود طی این ۱۸ سال حساب چوب خوردن تا به اینجا رسیدن....شوهر من گار. میگیره مقابلم ولی پیش خودش میدونه عیب از اوناس ولی بازم خیلی مشکلات و درگیری داریم با شوهره و منم تصمیم گرفتم خودم شخصا جوابشونو بدم و شوهره رو درگیر نکنم.....نمیدونم واقعا چرا خودمو توی این مسیر انداختم من اصلااااا آدم این خاله زنک بازیا و سیاست بازیا نیستم ....از یه خانواده تحصیل کرده که خواهرا همه پزشک پدر مادر تحصل کرده عالی وارد این شرایط مزخرف شدم که جای من نیست و من آدمش نیستم اصلا خیلی ناراحتم ....شما با تجربه ات میگی راه درست اول زندگی چیه ؟؟؟

خب شوهر شما ۱۰ سال صبوریتونو دیده ولی اگه از اول زندگی میخواستی جوابشونو بدی به نظرت بازم حق رو بهت ...

ببین عزیزم من شناختی از شوهر شما و خانواده اش ندارم . شاید به قول معروف باید با پنبه سر ببری وگرنه اگه بخوای مثل من برخورد کنی شاید زندگی خودت هم به خطر بیفته .

در قدم اول ارتباطت رو باهاشون به حداقل برسون . هر وقتم باهاشون هم کلام شدی جواب های کوتاه و سر بسته بده تا نتونن دخالتی کنند . و همینطور نتونن بگن بی احترامی کردی و جواب ندادی  .

منم از این کارا خوشم نمیاد کیه که تنش و استرس دوست داشته باشه؟  اما متاسفانه بخاطر همچین آدمایی مجبور شدم مثل خودشون جواب بدم . 

منم کارم آسون نبود . توی همون دعوا من هر چی میگفتم مادر شوهرم گردن نمی گرفت اصلا.  تا اینکه جون دو تا بچمو قسم خوردم . دیگه نتونست دروغ بگه .و دیدن که منم حق داشتم .  

ببین عزیزم من شناختی از شوهر شما و خانواده اش ندارم . شاید به قول معروف باید با پنبه سر ببری وگرنه ا ...

مممنونم....دقیقا درست میگید ...قدم اول همون محدود کردن ارتباطاته....چه کلامی چه دیداری

مممنونم....دقیقا درست میگید ...قدم اول همون محدود کردن ارتباطاته....چه کلامی چه دیداری

دقیقا

یه  نکته دیگه اینکه وقتی ببینن نتونستن اذیتت کنن بی خیال میشن. یعنی حتی اگه ناراحت شدی به روشون نیار . نزار فک کنن که به هدفشون رسیدن و  تونستن تو رو به هم بریزند و ناراحتت کنن . که  اگه این کارو نکنی،همون رو به عنوان نقطه ضعف مدام استفاده میکنن 

گاهی بهشون نشون بده که حرفاشون برات مهم نیست . من شهر غریبم با همسایه هام در ارتباطم . اونا از این میسوزند چند بار به زبون آوردن . منم از عمد بیشتر میرم خونه همسایه ام یا برا خانواده شوهرم تلفنی میگم که امروزم خونه دوستم بودم . دیگه میبینن برا حرفاشون تره خرد نمی کنم دفعه دیگه کمتر امر و فرمایش میکنن.

من واقعا دلسوز مادر شوهرم بودم .وقتی شوهرش باهاش بد حرف میزد من ناراحت میشدم و خودمو به نشنیدن می زدم . اما اون سعی می‌کرد منو ضایع کنه . منم یبار که شوهرش باهاش بد حرف زد یه لبخند موذیانه براش زدم که بفهمه منم میتونم مثل خودش بد باشم . 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز