خلاصه از جواب سلام ندادن تا پشت کردن کادر شوهر تبریک تولد و حتی موهامو اونجا رفتم رنگ و مش کردم اصلا تبریک نگفتن یا مثلا موقع غذا مثلا یه وعده میزفتم اونجا ( چون بیشتر خونه مادر خودم بودم ) بی احترامی سر سفره خلاصه منم از همه جا بیخیر
که بالاخره شوهرم کفت بللللللله تو همچین کاری کردی و کامنت تو رو دیدن !
چهارتا چیزم روش گذاشته و نمیدونم چیا به پدرشوهرم گفته خلاصه گذشت و ما برگشتیم شهر خودمون
منم گفتم اوکی من کارم اونقدر بد و وحشتناک نبوده که مستحق همچین بی حرمتی هایی باشه اگه اونجوری منم تو این بیست سال کلی کار بد ازش دیدم اما چشم پوشی کردم با خودم گفتم خب نمیخواد منو ببینه نبینه
خلاصه گذشت و خانم خواهر شوهر بیمار شدن و دکترها گفتن الا بلا باید بری فلان دکتر جراحی کنه دکترش شهر ماست !
همه شون با پدر و مادر و شوهرش و اونیکی خواهرش و بچه ها اومدن همگی هفته پیش اینجا !