این گیر داده بود چون بابام داره میره خونه پسر خالش شب نشینی ماهم باید بریم سر این قضیه ۴ روز اعصاب منو خورد کرد
آخر برگشت گفت دختر عموت میخاد طلاق بگیره جای پسره بودم با تیپا پرتش میکردم بیرون درجا گفت ببخشید ولی من قاطی کردم دوتا کبوندم تو صورتش یهو از حالم رفتم
حالا هی فکر میکنم این چ عشقیه منو ب این حال در آورده