اون خیلی خوبه و اینا
کلن رفتارش اینا هم باهام عالیه قشنگ یک مرد عاشقه
خب
دندون پزشکه و رتبه برتر و جزو نخبگان
برا تخصص هم مطمینم رتبه میشه همون دانشگاه شهید بهشتی میره
همه چیش خوبه ولییی من غمگینم
بخدا بهش حسودی نمیکنم … اینکه اون آرزوی منو زندگی میکنه باعث میشه من نتونم فراموش کنم ارزومو
من درسم خیلییی خوب بود و خیلی باهوش بودم منم بایذ رتبه میشدم ولی نزدیک کنکور بابام خیانت کرد من روانی شذم همش حمله عصبی داشتم و کلی دارو اعصاب کلن تمرکزم رو از دست دادم برا کنکور
با اون حال همون سال پزشکی دانشگاه تیپ 3 قبول شدم و رفتم …
الان ک همسرم رو میبینم دردم تازه میشه… اصلا نمیتونم کنار بیام.. هی میگه گذشته… فدای ی تار موت کس دیگ بود هیچ جا قبول نمیشدو این حرفا الانم سال پنجم دیگ
برا انصراف اینا دیره… خونواده همسرم کلن همشون رتبه برترن.. ینی آرزومو چیزی ک بخاطر خونواده از دستش دادم رو همش میبینم زندگی میکنن … اذیتم… بخدا حسود نیستم خیلیم خوشحالم اینجورین.. برا نرسیدن خودم و کار خونواده قلبم میگیره… برا چیزی ک حقم بود و بهش نرسیدم