پنجره اتاقم روبه خیابون باز میشه و رپبه روی خونمون یه پارک هست که پسرا میان توش برا همین خانوادم دوس نداشتن که من زیاد برم تو پنجره این پنجرمونم یه طرفش شکسته بود که موقتی یه طلق گذاشتیم برا بعدا که براش شیشه بخریم من تو اشپزخونه داشتم سالاد درست میکردم خانوادمم داشتن تو حال حرف میزدن داداش سر مغازه بود یهو اومد داخل گفت مامان نگا شادی چطور با استین کوتا و بدون روسری اومده تو پنجره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چقدر شعر گفتی اخه مقایسه سرماخوردگی با کسی که چیزای ماورایی میبینه و مشخص نیست توهمه یا واقعیت؟؟
توهم میزنی نمیدونم چرا اصرار داری که مشکلی نداری
سواد ندارم امضا کنم انگشت میزنم ....دوست ندارم با افرادی که همواره مرا در حالت دفاع قرار می دهند معاشرت کنم؛ دفاع از عقاید، دفاع از اندیشهها، دفاع از خودم و دفاع از حقوق و آرزوهایم.
منم تجربش کردم هر چی دعا نویس رفتم یکی دوهفته خوب بود بعد بدتر میشد آخر دوسال کامل نماز خوندم مسجد محلمون تا اوکی شدم رفتن یا حداقل من نمیبینمشون من همون نماز رو تو خونمون نمیتونستم بخونم همش تن و بدنم میلرزید و مجبور میشدم بشکنم و نخونم کلی زجر کشیدم حتی رفتم دکتر بهم قرص های افسردگی و آلپرازولام دادن ولی دیدم نمیشه قرصم میخورم هستن فهمیدم توهم من نیست واقعا هستن و کسی باورش نمیشه فقط فکر میکنن دیونم
عضو گروه قد بلندا شدم 😂👈https://www.ninisite.com/discussion/topic/11223900/%d9%85%d8%a7-%d9%82%d8%af%d8%a8%d9%84%d9%86%d8%af%d8%a7?page=1
سواد ندارم امضا کنم انگشت میزنم ....دوست ندارم با افرادی که همواره مرا در حالت دفاع قرار می دهند معاشرت کنم؛ دفاع از عقاید، دفاع از اندیشهها، دفاع از خودم و دفاع از حقوق و آرزوهایم.
پنجره اتاقم روبه خیابون باز میشه و رپبه روی خونمون یه پارک هست که پسرا میان توش برا همین خانوادم دوس ...
ممن از اشپزخونه اومدم بیرون گفتم چرا الکی حرف میزنی مامانم یه لبخند زد کفت ن خودم میدونم شادی همش تو اشپزخونه بود گفت نه به خدا و کی و کی قسم خودم دیدم (من موهامو بسته بودم) اما داداشم گفت موهام باز بعد حتی همین لباس و حتی همون کردنبندم داخل پنجره بود داشت اون طلقو دست کاری میکرد افتاده بود داشت درستش میکرد منو که دید گفتم شادی الان به مامان میگم تو پنجره ای خندید و در پنجرو بست اما کامل ن زود اومد این سمت مامانم گفت ن بابا خرافاتی شدی گفت خب بیا نگا کن هنوز کامل پنجره بسته نشده رفتیم نگا کردیم تا طلق افتاده نصفه و پنجره هم نیمه بازه
بخدا توهم شنیداری و دیداری دارن ولی نمیخوان قبول کننحتی اگه اختلال رو هم نداشته باشن بازم طبیعیه تو ...
فعلا که همه دارن توهین میکنن در برابر عقیده مخالف ....
سواد ندارم امضا کنم انگشت میزنم ....دوست ندارم با افرادی که همواره مرا در حالت دفاع قرار می دهند معاشرت کنم؛ دفاع از عقاید، دفاع از اندیشهها، دفاع از خودم و دفاع از حقوق و آرزوهایم.