ببینید من بعد کات چون اون یهو خیلی یهو گفت نمیدونم دوست دارم یا نه حسم از اولش کم شدو گفتم میخوای کات کنیم گفت نمیدونم نطر تو چیه من آرزوی موفقیت کردم و خدافطی کردم اون بعد چند ساعت سین زد و برای همیشه رفت
در صورتی که تا هفته پیش حرفش یه چی دیگه بود
و من جز اون به مشکلات خیلی بزرگ و شکستای خیلی بزرگی خورده بودم اینم شده بود نوشخوار فکریم که چرا نمیدونست دوستم داره یا نه و ... دیدم دارم دیوونه میشم درسته اگر زنگ بزنم بد میشه ولی حداقل قلب و ذهنم یه جورایی به ارامش میرسن و فقط میمونه غم
زنگ زدم یادم نمیرم ازش پرسیدمدوستم داری یا نه کلا با لفط شما سلام اینا صحبت میکرد سرسنگینانه و خیلی دور و غریبه
از این تما ۳ ماه گذشت یهو الان یادم افتاد دوباره عصابم خورد
شد مرایکه گاو چجور با هوس اومد جلو چجور راحت رفت
ایشالا خدایی که لنگشو بزاره جلوش