بچه ها امروز ب دلایلی مادر شوهرم بمن گیر داد عصبانی شد گفت از اینجا برید خونمونم بدید بمون .
در صورتی ک شوهر من صفر تا صده خونمونو خودش با هزار بدبختی ساخته با شهرداری درگیر شده
ساخت و کابینت و شوفاژو پکیج و نمای خونه همه چقدر برامون اب خورده
بعد میگن خونه مال ماست بدید برید شوهر من ک میگه من تا اخز عمرم همینجام خونه رو عوض نمیکنم و جایی نمیرم پدر شوهرمم وابسته ب شوهرمه اجازه نمیده
ولی در کل شوهز من بچه ننست هر چی پدر مادرش بگن همونه این همه بزا خونه خرج کرده خودش درست کرده اماده نبوده ک ما بیایم بشینیم توش
بعد امشب شوهرم گفت همه چی من مال بابامه ما تو خونمون از اولم این قانون بوذه چیزی وسیاع ای حالا هر چی ام بره تو خونه بابام مال بابا و مامانمه .
هیچ واکتشی نشون نداد.
گفت مال بابامه همه چیز.
حتی ما ی ماشین سنگینم داریم من یبار ب شوخی ب برادر شوهرم گفتم سوار ماشین ما نشو شوهرم گفت ماشین نصفش برا برادرمه مال خودشه ماشین خودشه .
با اینکه نیست و شریکم نیستن من حس میکنم میگم این چ زنذگیع ک شوهرم داره داریم همه چیز ولی مال بقیست
پیش خودم میگم اوردن بچه هم اصلا کار درستی نیست وقتی شوهر ادم انقدز بی ثبات و بی ارادست
من توقع داشتم ب مامانش ی چیزی بگه انگار ن انگار گفت من ساخته باشم خرجم کرده باشم مال بابام و مامانمه فلانه هر چی دارم مال اوناست