هر روز ای خونه ب ای بزرگی تمیز کن بشور بساب حیاط ب اون بزرگی بشور جمع کن امروزم ک حوصله هیچیو نداشتم ب یاد عزیز از دست رفتم بودم کلا دپرس بعد یعنی امککککان نداشت من وقتی مامان یا بابام از بیرون میان یا کلا تو خونه ان برم بشینم کنارشون ایندفعه خبر مرگم الهی برم زیر تریلی نمیفهمم مغز خر خورده بودم رفتم نشستم کنارش بعد داشتیم حرف میزدیم یهو نگاه بهم ریختگی اون ور کرد گفت برو از جلو چشمم دور شو ( همیشه التماس میکرد ک بیا وقتی از سرکار میام بشین کنارم) منم گشنم بود خیلی دلم خوراکی میخواست از دیروز ی بیسکوییت خیلی خوشمزه ی کاکائویی خریده بود داشتم میخوردم اینجوری ک گفت پرتش کردم بعد با پا رفتم روش پودر شد کلا بعد گفت همشو خورده تهش ک رسیده پرت میکنه
خلاصه اره فکر میکنه وظیفمه کاش جمع نمیکردم کاش تمیز نمیکردم هیچوقت ک الان مثل قبلا بگه کاش اینارو جمع میکردی بعد از جمع کردنمم کلی تشکر کنه ن اینکه خودم خودسر بلند شم خونه از این رو ب رو کنم ک الان وقتی نتونم برداره بگه دور شو از جلو چشمم