شوهرم و مادرش سر مسائل مالی مدام اختلاف دارن
آخرین با مادرش تلفنی گفت تا پول نداری کمک ما کنی حق نداری پاتو خونمون بزاری
زندگی این ۳ ماه بهشششششششششششت بود
تنش بینمون به حدددداقل رسیده بود
آرامش بیشتری داشتیم
رابطمون بهتر شده بود.اما من از روز دول مطمئن بودم این خوشی ناپایداره و شوهر من سرش رو میندازه پایین و میره با مادرش رفت و آمد رو شروع میکنه
گله ای نیست
اما عرضه نداشتم توی این ۳ ماه جوری پازل رو بچینم که شوهرم وابستگیش به من بیشتر بشه
البته اینم بگم شوهر من خودشیفتگی شدید داره و فقط بخاطر بی عرضگی من نبود، بلکه اونم پا نمیداد
الان داره پلن میچینه روز مادر بره خونه مادرش. 🥲