باخانواده شوهرم داخل یک خونه ایم وفقط یک اتاق داریم بچم تامیاد پیشم شوهرم میاد میبردش اصلانمیذاره پیش من بمونه بخدا ک بریدم دیگ ازش
اینکه بچم پیش خودم باهاشه باهاش بازی کنم بغلش کنم برام شده رویا اصلاتامیاد پیشم سریع میبردش پیش خواهراش وب دروغ جلوبقیه میگن این بچشو نگه نمیداره همش پیش ماعه واقعابریدم بخدا ساعت سه شب میاردش تااون موقع فقط گریه میکنم خیلی باهاش حرف زدم بدترلج میکنه