وقتی میبینم یکی دوران عقد خوبی داره ناراحت میشم خیلی، یادمه میخواستیم تلویزیون بگیریم خواهر شوهرمم اومده بود با شوهرش ، اون با فروشنده حرف میزند هی در مورد مدل و اینا میپرسید شوهرمم منو برد بیرون اینقد دعوا کرد که تو نباید در مورد مدلش تحقیق میکردی ببین خواهرم ، اون موقع همن 20 سالم بود ن اینترنتی بود انچنان ن چیزی منم یه دختر بی زبون بودم هیچی بلد نبودم ،یکی نبود بش بگه تو که اگه از اون شارلاتان ها میخواستی چرا اومدی سراغ من
از همون اول حتی برا خرید جزعی ترین چیز تفاهم نداشتیم ، همش دعوام میکرد، اخر رفت همه ی وسایلو و با خواهر مادرش خرید ما رسم جهیزیع نداریم فقط وسایل اشپزخونه، وفتی اومدم حتی موکت ها رو گذاشته بودن خواستن وسایل اشپزخونه رو بچینم که اونا هم اومده بودن این و اونجا بزار اون و اینجا بزار
خیلی حسرت میخورم چرا همون موقع نزذم زیر همه چی ، دوران عقدم همش گریه بود کسی نبود راهنماییم کنه،
چند روز پیش خواهر شوهر کوچکم رفت تلویزیون بهره یادم ب خودم افتاد گفتم مردم با دلخوشیی میرن خرید
تو رو خدا اگه اول عروسی تونه فهمیدید اشتباه کردید تمومش کنید ، دوران عقد باشه که چ بهتر ، من خاطرات گذشته نمیزاره زندگی کنم ، حس تنفر گرفتم ازش