من کلا یه بار وارد رابطه شدم اونم همکلاسیم بود و کلا دو ماه با هم بودیم یه شب ازش پرسیدم دوسم داری گفت نمیدونم گفتم حست از اول رابطه کمتر شده گفت آره گفتم میخوای کات کنیم گفت نمیدونم نظر تو چیه دیگه فهمیدم نمیخوادتم با اینکه دوسش داشتم کات کردم
ولی یه زخمی باهام خواهد بود تا زمانی که بزارن تو گور منو این رابطه هر چند خیلی کوتاه باعث شد حس کنم خواستنی نیستم یا ارزش جنگیدن ندارم چون اون خیلی راحت رفت بدون خدافظی
و اینکه من دیگه واقعا دلم نمیخواد وارد رابطه ای شم دیگه حوصله شروع ندارم امیدم ندارم
حتی حس میکنم تو ازدواج سنتیم نامزدم ولم میکنه میره و اینکه منم حوصله صحبت کردن عشقمو عزیزمو دوست دارم دیگه ندارم
اصلا حس میکنم دواقعا حرف داریوش و دارم درک میکنم به من نگو دوست دارم که باورم نمیشه