2777
2789
عنوان

پنج ماه بچمو ندیدم

195 بازدید | 23 پست

این پنج ماه به اجبار مامانم وخونوادم بچمو سپردم به باباش وخونواده باباش واومدم خونه مامانم انقدر منو پیش بچه کتک میزد انقدر داد وبیداد تو خونمون بود هیچوقت نگاه بچم شب اخری که خونه بودم ودعوا کردیمو یادم نمیره انقدر جیغ میزدم بچه طفلی داشت تو اشپزخونه شام میخورد با ترس اومد تو اتاق ببینه چخبره اون فقط ۱ونیم سالش😔هروقت یاد اون نگاش میفتم دلم اتیش میگیره صبح روز بعدش زنگ زدم بابام بیاد منو ببره بیدار که شد وزنداداشمو با بچشو دید ذوق زده شد نمیدونست قراره مادر بیرحمش بزارتش وبره سوار ماشین که شدیم داشت شیرشو میخورد😭رسیدیم خونه مادرشوهرم زنداداشم بغلش کرد داد بهشون واومدم وتمااام دیگه ازون موقع ندیدمش انقدر فشار رون بود که هیچی برام مهم نبود فقط اینکه ازون خونه ازون ادم راحت شم الان که یاد اون روز میفتم میگم ای کاش میاوردمش دلیل اصلی نیوردنش هم اخلاق پدرشه میترسیدم چیزیش بشه واویلا کنه اون وقتی تو خونش بودم وبچه چیزیش میشد منو میزد وتقصیرو گردنم مینداخت برا همین نیوردمش و اینگه خونوادمم پرجمعیتن وتحمل فضولیای بچمو ندارن خدا منو ببخشه واقعا برخلاف میل من بود نیوردنش😔 

گیرم که شاخ وبرگهایم را شکاندید با ریشه هایم چه میکنید🦋

خدا به دلت ارامش بده

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

طفلی بچه های بیگناه که قربانی میشن این وسط ای خداااا

فقط 2 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

دخترک زیبای من،جان و جهان من، مرسی که منو لایق دونستی که مامانت باشم،مرسی که دختر شدی،مرسی‌که منو خوشبخت کردی،منو بابا دیوونتیم آنیکا🌸🩷🌸🩷🌸🩷🌸

خدا صبرت بده. کاش حداقل میرفتی دیدنش هرچند بچه خیلی کوچیکه شاید تا الان فراموشت کرده باشه

نمیتونستم نه خونوادم میذارن و نه من جرئت خلاف میلشون کاری کنم😭

گیرم که شاخ وبرگهایم را شکاندید با ریشه هایم چه میکنید🦋

رفتم امام رضا ازش خواستم بچمو برگردونه بغلم ولی نشد که نشد😭

خانوادش ازت سراغی نگرفتن؟! زنگی پیامی چیزی؟!

فقط 2 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

دخترک زیبای من،جان و جهان من، مرسی که منو لایق دونستی که مامانت باشم،مرسی که دختر شدی،مرسی‌که منو خوشبخت کردی،منو بابا دیوونتیم آنیکا🌸🩷🌸🩷🌸🩷🌸

توی این مدت خبری ازشون نشد، شوهرت زنگی چیزی نزده

ادم فرستاد دوبار تو شورا ودادگاه هم عدم تمکین زد ولی بیشتر ازینکه میخاد برگردم دوس داره اذیت کنه ومنو به دادگاه بکشونه ادم بسیار بیمار ولجباز وروانی که اصلا دلش بحال زندگیش نمیسوزه

گیرم که شاخ وبرگهایم را شکاندید با ریشه هایم چه میکنید🦋

خانوادش ازت سراغی نگرفتن؟! زنگی پیامی چیزی؟!

اونا که از خداشونه من برم بخصوص باباش ی روانی دقیق مثل بچش میمونه خودش تو دادگاه اومده بود بجا پسرش حرف میزد اونم زیر بغل باباش مونده بود مثل بچه کوچیکا

گیرم که شاخ وبرگهایم را شکاندید با ریشه هایم چه میکنید🦋

وای همسن منیمشکلت با شوهرت چیه؟؟؟ شوهرت چندسالشه؟

ادم روانی اختلال روانی زیاد داره شکاک بددل بشدت عصبی دوس داره حتی دستشویی رفتنم خودش باید اجازه بده هیچ ازادی نداشتم بادوستام کامل قطعه رابطه کردم بخاطرش دست بزن داره جوری که تیکه تیکه بدتم کبود بود ۲۹سالشه واقعا از شرش راحت شدم فقط دلم پیش بچمه همین

گیرم که شاخ وبرگهایم را شکاندید با ریشه هایم چه میکنید🦋

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز