این پنج ماه به اجبار مامانم وخونوادم بچمو سپردم به باباش وخونواده باباش واومدم خونه مامانم انقدر منو پیش بچه کتک میزد انقدر داد وبیداد تو خونمون بود هیچوقت نگاه بچم شب اخری که خونه بودم ودعوا کردیمو یادم نمیره انقدر جیغ میزدم بچه طفلی داشت تو اشپزخونه شام میخورد با ترس اومد تو اتاق ببینه چخبره اون فقط ۱ونیم سالش😔هروقت یاد اون نگاش میفتم دلم اتیش میگیره صبح روز بعدش زنگ زدم بابام بیاد منو ببره بیدار که شد وزنداداشمو با بچشو دید ذوق زده شد نمیدونست قراره مادر بیرحمش بزارتش وبره سوار ماشین که شدیم داشت شیرشو میخورد😭رسیدیم خونه مادرشوهرم زنداداشم بغلش کرد داد بهشون واومدم وتمااام دیگه ازون موقع ندیدمش انقدر فشار رون بود که هیچی برام مهم نبود فقط اینکه ازون خونه ازون ادم راحت شم الان که یاد اون روز میفتم میگم ای کاش میاوردمش دلیل اصلی نیوردنش هم اخلاق پدرشه میترسیدم چیزیش بشه واویلا کنه اون وقتی تو خونش بودم وبچه چیزیش میشد منو میزد وتقصیرو گردنم مینداخت برا همین نیوردمش و اینگه خونوادمم پرجمعیتن وتحمل فضولیای بچمو ندارن خدا منو ببخشه واقعا برخلاف میل من بود نیوردنش😔
گیرم که شاخ وبرگهایم را شکاندید با ریشه هایم چه میکنید🦋
من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدانیا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "
ادم فرستاد دوبار تو شورا ودادگاه هم عدم تمکین زد ولی بیشتر ازینکه میخاد برگردم دوس داره اذیت کنه ومنو به دادگاه بکشونه ادم بسیار بیمار ولجباز وروانی که اصلا دلش بحال زندگیش نمیسوزه
گیرم که شاخ وبرگهایم را شکاندید با ریشه هایم چه میکنید🦋
اونا که از خداشونه من برم بخصوص باباش ی روانی دقیق مثل بچش میمونه خودش تو دادگاه اومده بود بجا پسرش حرف میزد اونم زیر بغل باباش مونده بود مثل بچه کوچیکا
گیرم که شاخ وبرگهایم را شکاندید با ریشه هایم چه میکنید🦋
ادم روانی اختلال روانی زیاد داره شکاک بددل بشدت عصبی دوس داره حتی دستشویی رفتنم خودش باید اجازه بده هیچ ازادی نداشتم بادوستام کامل قطعه رابطه کردم بخاطرش دست بزن داره جوری که تیکه تیکه بدتم کبود بود ۲۹سالشه واقعا از شرش راحت شدم فقط دلم پیش بچمه همین
گیرم که شاخ وبرگهایم را شکاندید با ریشه هایم چه میکنید🦋