ما الان دو تا سه ماهه با خانواده همسرم قطع رابطه هستیم
بخاطر اینکه مادرش بهم بی احترامی کرد منم دیدم چندین بار تکرار کرده اینبار کوتاه نیومدم و کلا قطع رابطه کردم
از اینور شوهرم قهر نیست کامل ولی کلا خونشونم نمیره آخه یکبار رفت مادرش خیلی خوشحال شد مثل اینکه گفته ازین به بعد همینجوری تنها بیا
شوهرمم بهش بر خورد کلا دیگه زیاد نمیره یکی دو بار در حد ده دقیقه رفت
تو یه ساختمونیم
اونا طبقه بالای مان
یه وقتایی تو حیاط همو میبینیم انگار نه انگار همو دیدیم
من با پدرشوهرم سلام و علیک دارم
فقط با زنش قهرم
همیشه طبقه خودشون جاریم اینا میرن و شام و ناهار اونجان
از اونور حالمون بهتره اما از طرفی همیشه کار داره به شوهرم زنگ میزنه یا جایی بخواد بره میگه همسرم برسونتش یا براش اسنپ بگیره
پریروز رفته مهمانی زنگ زده به شوهرم میگه بیا دنبالم یا اسنپ بگیر شوهرمم دیده اسنپ نیست میره دنبالش منم بحث کردم گفتم پای مادرت تو زندگیمونه همش دعوا داریم اگه بری من دیگه نمیمونم
به داداشت بگه که شب و روز خونشونه چرا به تو میگه که اونجا نمیری
اصلا بگو آژانس بگیره تو سر سفرشون نیستی و یکی دیگه هست کارشو به تو چرا میگه؟
بنظرتون من اشتباه میگم؟