2777
2789
عنوان

خیلی مودی شدم

384 بازدید | 12 پست

یه‌وقت‌هایی حس می‌کنم خیلی خوشبختم و نیمه‌ی پر لیوان رو میبینم

فکر می‌کنم‌ شوهرم آدم خوبیه و بهم متعهد هست

فکر می‌کنم یه مادر روشنفکر داشتم که آزادم گذاشته برای خیلی چیزها؛ خیلی چیزها بهم یاد داده

فکر می‌کنم پدرم خیلی حامی بوده

فکر می‌کنم شوهرسابقم بعد از جداییم یکبار وقتی توی دردسر افتاده بودم حمایتم کرد

فکر می‌کنم دوست صمیمیم به نود درصد خواسته‌هام نه نمیگه

یه دوست صمیمی دیگرم که یه استان دیگه زندگی میکنه هروقت دلم میگیره با هواپیما میاد من رو میبینه و میره 


ولی بعد یهو عصبی میشم و نیمه خالی لیوان رو میبینم

یادم میاد شوهرم وقتی نیازش داشتم رفت مراقب مامانش باشه

یادم میاد حتی از اینکه پیشش بخوابم رنج میبرم

یادم میاد مامانم بخاطر یه مسائل عادی بهم سیلی زده

یادم میاد بابام با دخالت در ازدواجم بهم آسیب زده

یادم میاد شوهرسابقم بهم خیانت کرده

یادم میاد دوست صمیمیم در خیلی از بحث‌های زندگی مشترکم آتش بیار معرکه بوده 

یادم میاد آبروی خودم رو بخاطر اون یکی دوستم در خطر انداختم 


یه وقت‌هایی حالم خوب میشه و برای ویژگی‌های مثبتشون میگم خداروشکر اما یه وقت‌هایی از تک تکشون خشم وجودم رو فرا میگیره



درسته همه‌ی آدم‌ها خوبی و بدی رو کنار هم دارن ولی فکر می‌کنم در کنار مودی بودن من؛ اون‌ها هم خیلی صفر و صدی عمل کردن.

عزیزم همه ما درگیر زندگی و ادم ها و به تبع،این احساسات نسبت به اونا هستیم. 

منم همینم .منم به پدرم و مادرم و برادرم فکر میکنم 

به کارهاشون 

به ویژگی هاشون ،به عملکرد هاشون تو موقعیت های مختلف 

به افراد دیگه فکر میکنم ...


تا بوده همین بوده .هیچ کس برخلاف همون نظریه پردازها که میگن انسان لوح سفیده در بدو تولد ،لوح سفید نیست 

حتی همون نوزاد ،همون کودک 

ادما مشکی خالص نیستن 

سفید مطلق هم نیستن 

ادما ترکیبی از هردوی اینان .اگر بخوایم دنبال یه ادم بی نقص بگردیم باید غم تنهایی رو به جون بخریم ...چون هیچ کس کامل نیست چه درعملکرد با خودش 

چه در رفتار با دیگران 

من حتی خودم رو سرزنش میکنم 

و مورد بدترین قضاوت ها قرار میدم 

که چرا خوب عمل نکردم 

چرا اونجا ،اشتباه کردم چرا فلان نقص رو دارم ..

بعد به خودم میام میگم تو یه بار به دنیا اومدی اردیبهشت و بار اولیه که داری تو این دنیا زندگی میکنی ...

ما که به کمال مطلق نمیرسیم تو این دنیا 

چه حرص بخوریم 

چه نخوریم 

اما اگه حرص نخوریم حداقل لذت بیشتری رو میبریم و افسردگی کمتر به ما غلبه میکنه 


نتیجه درخواست و تلاش حداکثری من برای ساختن یه دنیای بی نقص ،افسردگی بوده 

@maryamhana‍  


بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

مریم جون  آدم ها کامل نیستند و شاید خودشون چگونه برخورد کردن و کمک کردن را یاد نگرفتن و باید جنبه های روانی هر فردی رو هم درنظر بگیریم . کلیت زندگیت اگر بهتر از ۹۰ درصد جامعه نباشه بهتر از بالای ۵۰ درصد جامعه هست و به زندگی به دید مثبت نگاه کن و به آینده امیدوار باش

عزیزم همه ما درگیر زندگی و ادم ها و به تبع،این احساسات نسبت به اونا هستیم. منم همینم .منم به پدرم و ...

من خودمم هرگز بی‌نقص نبودم برای هیچ‌کدومشون؛ منم سرشار از نقص بودم مثل همه 


ولی اون‌ها خیلی رفتارهای متناقض داشتن با من؛ یه خوبی‌های بزرگی داشتن که نمی‌تونم هرگز نادیده بگیرم و همیشه میگم خداروشکر که بودن ولی یه بدی‌هایی هم داشتن که من تا همیشه باید تاوانش رو بدم و هرگز نمی‌تونم از اون کابوس‌ها بیدار بشم


ولی اکثر آدم‌ها خوبی و بدی‌هاشون بهم نزدیکه؛ پدرشوهرم ۸۰درصد شخصیتش برای بچه‌هاش منفیه و میتونن قاطع ازش متنفر باشن

مادر پرنس ۸۰ درصد شخصیتش مثبته و پرنس عاشقشه


ولی خوب و بد آدم‌هایی که من ازشون نوشتم خیلی از هم دوره

هیچ وقت نمیتونم قاطع بگم خوبن یا بد؟


مریم جون آدم ها کامل نیستند و شاید خودشون چگونه برخورد کردن و کمک کردن را یاد نگرفتن و باید جنبه ها ...

من دیروز صبح حالم خیلی خوب شده بود

یه دفعه حالم بد شد 

یه اتفاقاتی رخ داد که باز یادم امد چه بلایی سرم آوردن 


بازم میگم من هرگز نیمه پر لیوان رو نادیده نمیگیرم حتی در مورد دوستی که باهاش قطع ارتباط کردم؛ حتی در مورد همسرسابقم

چه برسه به خانواده و همسرم 

ولی وقتی هم دوباره برام یه اتفاقی میوفته من حالم بد میشه و‌ باز یادم میاد…

من خودمم هرگز بی‌نقص نبودم برای هیچ‌کدومشون؛ منم سرشار از نقص بودم مثل همه ولی اون‌ها خیلی رفتارهای ...

خاکسترین 

فارغ از اون خوب مطلق و بد مطلق که گفتی 

بعضی از ادما بینابین هستن

خاکستری .

نه خوب مطلق و نه بد مطلق

خیلی جاها خوب بودن 

بعضی جاها هم بد 

من فکر میکنم بیشتر شخصیت های نرمال جامعه اینطورین 

مگر اینکه خیلی مشکلات روانی و عقده های سخت داشته باشن که همه بهشون بگن بد .همه ازشون متنفر باشن 


پذیرش برای منم سخته .ولی اگه سلامت روح و روانمو میخوام باید بپذیرم که همه مثل خودم مهربون نیستن 


خاکسترین فارغ از اون خوب مطلق و بد مطلق که گفتی بعضی از ادما بینابین هستنخاکستری .نه خوب مطلق و نه ب ...


درست میگی اکثریت خاکستری هستن ولی این اطرافیان من  انگار صفحه شطرنج هستن😅



البته من خودمم خوب نیستمااا؛ نمی‌دونم خاکستری‌ام؟ چی‌ام؟

این رو اطرافیانم باید بگن؛ خودم فقط میتونم بگم خوب نیستم 

منم دقیقا مهمترین و اصلی ترین فرد زندگیم بسیار شطرنجی بود

و این عنوان رو کاملا درک میکنم

چون آدما اکثرا خاکستری هستن و اخلاق بد و خوبشون آمیخته در همه نه در حوزه های متفاوت


اما بازهم دلیل نمیشه شما اینطور مودی و اذیت بشی 


و اگر نظر منو بخوای 

مطمین باش تو زندگی الانت یه مشکل هست که شما بهش توجهی نداری و باعث این مرور ها و تحلیل ها مودی بودن میشه


خودم همیشه تجربه ش کردم و اینم می‌دونم که مثل نظرات فروید و طرفدارانش ربطی به کودکی و جبر خاطرات نداره

ربط که داره ولی چه میشه کرد با گذشته مون

چون همه ما خاطرات بد داریم

یک چیزی در همین الان و در همین روابط داره شمارو آزار میده که امیدوارم هرچه زودتر از بین بره 

و بهترین راه هم مشغول شدن هرچه بیشتره


من بعد کار ساعتها بدنسازی و تنیس و شنا رو باهم میرفتم که بعدش فقط بیهوش شم و زمان خودش همه چیزو حل می‌کنه 

هیچ کس با نشخوار فکری نتونسته کاری بکنه و مشکلش و حل بکنه 

روانشناس هم برای قبل حادثه س  و پیشگیری کردنامون

نه اینکه کار رو کردی و کردن  و تمام

نیروانا یعنی فرای زمان و مکان، من و تو در عشقی سرشار
منم دقیقا مهمترین و اصلی ترین فرد زندگیم بسیار شطرنجی بودو این عنوان رو کاملا درک میکنمچون آدما اکثر ...

روانشناس من رو به نسبت مشکلاتم سرد کرد

و در ازدواج دومم هم که از اول با مشاور و روانشناس جلو رفتم تقریباً مفید بود ولی خب روانشناس که قدرت جادو نداره تا مشکلات ما رو محو کنه و هرچقدر هم سرد و بی‌تقاوت بشیم یهو یه حادثه‌ای برای چندساعت ما رو یاد اون مشکل میندازه

من الان دوباره یادم رفت

دوباره حالم خوب شد

ولی معلوم نیست دوباره چه زمانی این حس بد سراغم بیاد 

اینکه زود این حس رو کنترل کنم دست خودم هست اما نمی‌تونم از اینکه به سمتم بیاد مانع بشم

روانشناس من رو به نسبت مشکلاتم سرد کردو در ازدواج دومم هم که از اول با مشاور و روانشناس جلو رفتم تقر ...

دقیقا

شیفت کردن ذهن در لحظه راه فرار و راه نجاته

چون واقعا کاری دیگه نمیشه کرد

تمام شد و رفت

نیروانا یعنی فرای زمان و مکان، من و تو در عشقی سرشار
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792