از سوتی ها یا اتفاقات جالب و خنده داری

من بارها شده خواستم تو تاپیک ها استارتر رو بنویسم اسی اشتباهی نوشتم اسب! 🤣🤣

ولی خداروشکر فهمیدم قبل این که بفرستم پست رو اصلاح کردم

منو دوستم داشتیم میرفتیم سر مغازه بعد چقد به خودمون رسیده بودیم و اینا خانومانه هم راه میرفتیم یهو یه چنتا پسری پشتمون بودن هی سنک مینداختن ما بی اهمیت میکردیم یکیش قشنگ سنگش خورد وسط پیشیمونیم 😐

اقا این پیشونیم باد کررررد منم با اون تیپ و استایل تو کوچه افتادم دنباله پسره اونم الفرار خیلی افتادم دنبالش دیگه نفس بریده بودیم مامانشم نمیدونست جریان چیه اونم دنبالمون دویید. اخر برا مامانش گفتم پسرش چیکار کرده چقد حرف زدم و اینا یه چکی هم خورد مامانش گفت من زورم بهش نمیرسه زنگ بزن باباش چقد با ابهت منتظر بودم ج بده حرف بارش کنم بعد طرف یه بوق ک میخورد رد میکرد تماسو تو نگو بابا مامانش باهم قهر بودن باباشم فک میکرد خانومشه ج نمیداد هیچ ضایع برگشتم تا یه ماه از خونمون نزدم بیرون🥸😂😂😂😂💔

زدمش دیگه محلمون همه همه رو میشناختن نمیدونی چطوری میدوییدیم اون میرفت من دنبالش بش فش میدادم میدوییدم مامانشم پشت سر من میدویید میگفت تورو خدا چیشده😂😂