2777
2789

بعد ۸ سال زندگی هنوزز خونه پدرشوهرم زندگی میکنیم تک تک مردای دور و برمون دوتا شغل دارن اما شوهر من عادت کرده ب زندگی بخور و نمیری( این مقایسه ها رو پیش خودش نمیکم) وابسته شونه اصن بدیاشون یا کارا و حرفایی که در حقم کردن نمیبینه ولی من اعتراضی میکنم بی احترامی میبینه و تا روزها باهام حرف نمیزنه مدام تو حرفاش که ابراز ناراحتی میکنه ازم میکه تو ب شخصایی که تو زندکی من برام «عزیزن» توهین میکنی در حالیکه حرفم این بوده چرا مادرشوهرم دحالت میکنه چرا ازم ایراد میگیره و اینارو بی احترامی تلقی میکنه در حالیکه در حضور خودشون هیچوقت اینارو هم نگفتم همیشه با احترام رفتار کردم هر قدر میگذره بیشتر مطمئن میشم واقعا من عزیزش نیستم من اولویتش نیستم منو در کنار اونا میخواد هیچوقت بدون اونا منو نمیخواد همیشه فک میکردم این مدل شوهرا مال دیگرانه شوهر من اینطوری نمیشه چیزی که هست و باعث میشه شوهرم بیشتر خاطرشونو بخواد خریدن و خرج کردنشونه مثلا یهو برامون ماشین ظرفشویی میخرن یا یهو برا شوهرم ۳-۴ تومن پول میفرستن یا یهو خواهر شوهرم برامون لباس میخره اینا باعث میشه هر قدر بکم بابا بخدا وقتایی که تو نیستی باهام خوب نیسن بخدا باهام تنده رفتارشون یا مثلا چرا میشنوم مادرشوهرم پشت سرم حرف میزنه یا چرا بحثمونه سریع زنک میزنه یا چرا دم در گیرت میاره ی ساعت باهات حرف میزنه یا چرا کلید میندازن میان تویا .......... میکه نه تو نمیبینی این همه ب ما لطف دارن کارایی که میکننو نمیبینی کاملا مصداق بارز با دست پس میزنن با پا پیش میکشن صرفا از لفظ فضول برای مادرش استفاده کردم میاد تو خونه حتی سلام نمیکنه مثل دوتا بیکانه میشیم تو ی خونه  زندکیمو روبروم دیگه ی خرابه میبینم که نمیدونم از کجا درستش کنم شوهری که وابسته ست رضایت میده ب حقوق ۱۴تومن سربازی نرفته و نمیره رضایت نمیده خونه رو ب دلایلی که تو تاپیکای قبلی گفتم عوض کنه سرشون قهرای طولانی باهم میکنه دیروز دیگه کم اوردم گفتم دیگه از بین این خونه و من یکیمونو انتخاب من گفت تو این خونه موندی موندی درخدمتتم نموندی هم برو اهل قهر کردن نیستم ولی فک منم شرایطا کامل میکه باید برم ی مدت تا بدونه منم ی سری مرزبندیا دارم چیکار کنم  خدایا چرا ۲۱سالگی ازدواج کردم که اصن اینارو نمیدونستم نمیدونم چرا خانواده م نکفتن مشاوره قبل ازدواح برو نمیدپنم چرا شرط نزاشتن شوهرم سربازی بره چرا باید ها و نبایدا رو بم نکفتن

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

هرکی پول میده فرمون میده شما با یه پسر بچه پول توجیبی بگیر ازدواج کردی که حتی یه سربازی هم نرفته چه توقعی داری؟

از همچین ادمی مررررد زندگی و تکیه گاه درنمیاد که 

کاش میشد از مردگان پرسید : آیا بالاخره رنج پایان یافت؟ 

نه خداروشکر واقعا نه از لحاظ روحی نه مالی امادگیشو ندارن نمیدونم چیکار کنم با این شرایط قهر کردن و ر ...

واقعاونمیدونم چون همش بستگی به شناختت از همسرت داره اما مطمئنم که لا بچه این شرایطتت صد برابر بدتر میشه پس حواستو جمع کن 

میخواستم بگم شرط بزار تا ازین خونه نرفتیم بچه بی بچه.از طرفی آخه با این حقوق مگه میشه خونهه خرید!

خریدن پیشکش میریم مستجری اصن واقعا اینو میبینم باید سریعتر برم سرکار این زندگی برام زندکی نمیشه 

دوره هر کاریو میخوام بگذرونم خداتومنه طلایی هم برای فروش نذارم دیگه میترسم  ی سری چیز میز بخرم بفروشم اونا رو دستم بمونه 

هرکی پول میده فرمون میده شما با یه پسر بچه پول توجیبی بگیر ازدواج کردی که حتی یه سربازی هم نرفته چه ...

اخه اینطور نبود بخدا وگرنه کدوم ادمی با همچین فردی ازدواج میکنه 

بابات اینا حمایتت میکنن؟

مرد وابسته سمه عزیزم 

بچه هم که نداری چرا باید بمونی تحمل کنی؟

من مادری‌ام که روزی خونه‌اش از صدای بچه‌هاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمی‌شون زندگی می‌کنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازه‌ای رو شروع کردم…بچه‌هام رو می‌بینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمی‌تونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همون‌جوری که دلم می‌خواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظه‌لحظه‌هاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.

عزیزم خیلی متاسف شدم تاپیکتو خوندم برات ناراحت شدم .

ولی خب بعد از 8 سال هنوز نتونستی رگ خام شوهرتو پیدا کنی و یه کاری کنی دل بکنه از اونجا؟

بعدم ادم باید ایندش مشخص باشه شوهرت که کار درستی نداره سربازیم نرفته تو این دوره داری پیش مادرشوهرم زندگی میکنی نمیشه که نه از ایندت اطمینان داری نه میتونی از زمان حالت لذت ببری .

بشین خوب فکر کن اگه واقعا قصدت جدایی بورو خونه پدرت ولی اگه میخوای بری که بترسونیش یا حرفتو به کرسی بنشونی فک کنم اشتباه میکنی چون همچین مادرشوهری نمیزاره ‌پسرش بیاد دنبالت حالا اگه بچه داشتی میتونست از ترس بچه بیاد دنبالت .

بعدم بشین و یه کاغذ بزار جلوت خوبیهاش‌ یه طرف بنویس بدیهاشو یه طرف بعد ببین کدومشون بیشتره ایا خوبیهاش بیشتر از بدیهاشه و ارزش موندن داره بانه؟ هر چند اینکه همش پشت خانوادشه خودش خیلی زیاده .

خلاصه برای زندگیو ارامشت تصمیم درستو بگیر 

هی خانمی : تو حق نداری به چیزای منفی فکر کنی چون تو از جنس خدایی و خدا سرشار از انرژی مثبت . 🫂💫

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز