امروز دخترمو بردم بازار بهش گفتم هرچی میخوای برات میخرم تا جایی پولم برسه بعد اول رفتیم براش چکمه خریدم بعد رفتیم تو یه لباس فروشی یه ست زیرپوش شورتک خوشش اومد یه سوییشرت که جنس روش بارونی بود داخلش خز بود شهرما خیلی سرد نیس خوبه برا بیرون با گل سر یعنی دیگه چیزی نخواست خودش انقد ذوق داشت بعد اومدیم خونه دونه دونه خریداشو برد تو خونه گردوند با ذوق نشون میداد خونه رو به خریداش میگفت جای شما اینجان اینجا اتاق منه اینجا پذیراییه با ذوق اصن من مردممممم براش انقد ذوق کرد منم ذوق مرگ شدمم براششش